از هفته نامه پیغام با من تماس گرفتند و خواستند که بگویم اولین کتابی که خواندم و تحت تاثیر آن قرار گرفتم چیست؟ و من نظرم را اینطور دادم که : اینکه چگونه وارد دنیای خواندن و نوشتن شدم َ خودم هم نمی دانم . همه ی آدم ها روزی راهی را برای خواندن پیدا می کنند. بعضی ها خیلی اتفاقی و بعضی ها نه !
اما من روی اتفاقی بودنش را بیشتر می پسندم. چرا که همیشه در خاطرت می ماند و انتخابی که اتفاق می افتد و ارتباطی که روی می دهد بی نظیرترین واقعه ی زندگی ست. بخصوص وقتی تصمیم بگیری که نویسنده بشوی. هرچقدر سن و سالت کم باشد تو با اثری که با آن مواجه می شوی بی واسطه تر ارتباط می گیری و این بی واسطه بودن درک ذاتی و حقیقی در تو بوجود می آورد که تا هستی آن هم هست .
مثل انتخاب یک چیز زیبا و لذت بخش. شما تصور یک انسان باستانی را وقتی با یک قاشق غذاخوری برخورد می کند را می توانید درک کنید؟
این قاشق فلزی بی اهمیت شما برای انسان باستانی حکم یک معجزه و یک چیز خارق العاده دارد و حتما آن را هرجا که برود به گردنش خواهد آویخت و یا تصور شما با یک آدمی که از کره ی دور افتاده ای به زمین می آید و با یک پیچ و مهره ی دور ریز مواجه می شود بسیار فاصله دارد.او پیچ و مهره را برمی دارد در دست هایش می فشارد و به برق خیره کننده اش نگاه می کند و هر شب زیر بالشش می گذارد و صبح که می شود با آن حرف می زند و یا این انسان از کره ی دیگر آمده با کمال میل می پذیرد که یک مار نیشش را در تنش فرو کند تا بتواند به هفت آسمانش بپیوندد و حتی قبول می کند یک روباه روباه است و بس. و مثل همه ی آدم های جهان و موجودات خزنده و رونده!
و من می دانم و همیشه به این اعتقاد دارم که شازده کوچولوی آنتوان دو سنت اگزوپری چیزی بیشتر از یک داستان است.چراکه سال ها با آن ور رفته ام. زندگی کرده ام و عمیقن فلسفه ی زندگی خود را از آن گرفتم که آنچه را برای دوست داشتن و پذیرفتن انتخاب می کنم شاید بی اهمیت ترین و خلاصه ترین معنای این زمین باشد و من این را مدیون آنتوان هستم.
ها !
چه شیرین و گیرا
شیرین قلم من تو شیرین جهانی
بسیار هوشمندانه.به راستی بعضی از کتاب ها تا پایان عمر با آدمی است . من هم این کتاب را بسیار دوست دارم . و چه شیرین است حس مشترک داشتن دوست عزیز
سارای زیبا ئ نازنین .چه حس عمیقی...... به من هم سری بزن
خوب بود. پیروز و موید باشید
همیشه باران همیشه ابر. همیشه این خاک بوی ابر می دهد. چشم های ما دوتا . عزیزم مرا ببوس
من این وقتی به عمق این کتاب پی بردم که خودم ترجم کردم.
دیالوگ روباه و شازده کوچولو از قسمتهای فوق العاده این کتاب بود اما من نمیدونم چرا مردم این تصور رو دارند که این کتاب برای بچه ها نوشته شده؟؟/؟؟
خانم عزیز:
از لطفتان سپاسگزارم. اما در مورد شازده کوچولو با شما همدلم.
از نوشتههایتان لذت بردم و امیدوارم موفقتر باشید.
به امید دیدار
سارای عزیزم
مهربان چشمهایت مرا به میهمانی نور برد
برای همه چیز ممنونم
سلام ...
ببخشید که دیر اومدم که جوابتو بدم که بعد تو بیای اینو بخونی و بعد بیای جواب منو بدی و بعدش بعد از چند وقت من بیام کامنت هام رو بخونم و بخوام که ............ اه . بی خیال
در مورد اون یکی کامنت هم چون تو نوشته ات از اونایی که تعریف میکنن خیلی وحشتناک انتقام و زهره چشم گرفته بودی منم ترسیدم ازت تعریف کنم . D:
برات آرزوی موفقیت میکنم
شاد باشی و پاینده
از کامنت هم که گذاشتی ممنونم
اگه موافق باشی تبادل لینک بکنیم اما اینو از همین الان بگم که از طر وبلاگ من کسی نماد دیدن وبلاگت چون اونجا کلا تار عنکبوت بسته بسکه پرطرفداره D:
واق واق واق یعنی .... به خانه ام سری بزن . بدون حضور تو لاجرم عزیزم طوفانی است.....
سلام دوست گرامی و هموطن. ذوقتان را تحسین می کنم . اما برای من ماهی سیاه کوچولو عمق و معنای دیگری دارد
صلام!
آنتوان چخوف هم معرکه هستش...!
سلام
خانم مویدی
*
برای بنده
مایه شادمانی و افتخار است.
*
موافقم با انتشارش در سایت ِ وزین ِ فرهنگ و هنر.
*
فقط لطف بفرمایید
هر گاه منتشر شد
خبری به بنده بدهید.
*
ممنونم از لطف شما.
سلامی دوباره...
*
هرگاه تصمیم به انتشارش گرفتید،
بفرمایین تا تایپ شدهاش در word را برایتان بفرستم.
*
با تشکّر
پژمان الماسینیا
سلام.شیرین تر از نیش مار هیچ چیزی نیست.
سلام سارا جان.کجایی؟
سلام خانم مویدی...
شعر را، به صورت تایپ شده
به آدرس "میل" شما در "یاهو" ارسال کردم.
.
.
.
منتظرم
و ممنون.
اجازه هست... لینک وبلاگتونو بذارم؟
دختر چقدر دیر به دیر آپ میکنی؟
بیانیه دفتر ننه صغری در امور مبارزه با فیلم های سوپر و مستهجن.
به روزم. قربون قدمت
با مطلبی تحت عنوان « بعضی ها داغشو دوس دارن! »
یک عالمه خبر و لینک
آخرین شعری که گفته ام ( منتشرنشده) و...
بعد دو ماه به روزم و منتظر حرفهایت...
سارای خوب.هر وقت که کارهات رو می خونم شادی عجیبی بهم دست می ده. و منو به یاد لحظه های زیبای با هم بودن میندازه. همیشه محفلت گرم باد/
داستان معشوقه آگوستین قدیس را خوانده ای؟ حتما بخوان.
[گل]
من به شما امر می کنم که پس بنویسید . نمی نویسید؟ پس... پس به شما امر می کنیم که ننویسید:)
از من گذر کن دریا به دریا ، در لحظه های سخت دو دنیا
یاعلی
سلام. خوبی؟ آپ کردم و منتظرتم . بوووووووس قربانت...........عسل
تو هنوز مدیونی؟؟؟ بابا بیخیال. آپ کن دیگه. منتظرتم. قربانت....عسل
خیلی علی.خیلی دلچسب.خیلی پرمعنا.من هم همینطور
سلام سارا جان
از وبلاگت خیلی بهره بردم ...مطالب جالبی رو گنجوندی ....منم کتاب شازده کوچولو رو خیلی دوست دارم ...بچه که بودم داییم که نویسنده است بهم هدیش کرد .....خوشحالم میکنی اگه سر بزنی ....منتظرم نذار!....دوستدارت پری غمگین ....
راستی من لینکت کردم عزیز
منتظر متنهای پر احساس تو هستم .خیلی دوستت دارم سارای عزیز من
ازاین که شمارا خواندم خوشحالم.بااین یادداشت هم یه جورایی رفاقت به هم رسوندم.شماهم برای خوندن من تشریف بیارین.قول میدم پشیمون نشین.به امیددیدار.
بازخوشحالم سرزدم.بایه کاریکاتوردرخدمتم.تشریف بیارین
ممنونم سارای عزیز،
به خاطر این همه لطف و مهربانی.
حتمن میآیم اینجا.
درود بر تو.آفرین
کاش ما هم میتونستیم قدر چیزایی رو که داریم بدونیم.
نمیدانم !
در درون خود چه چیز را می جویی ؟؟؟
من آپم ...
آیا می توانی آنجا باشی؟ زیرا من تنها کسی هستم که منتظرم
تنها کسی هستم که در انتظار تو هستم
آه من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟
صفحات را ورق بزنید. سنگ را به گردش در آورید
آن سوی در. آیا در را بر تو بگشایم؟
آه من چه حس کرده ام؟
آه من چه فهمیده ام؟
من کلید را بر می دارم
و تو را مدفون می کنم
برای اینکه تو هم نابخشوده هستی
آزادی هرگز
برای من هرگز
زیرا تو هم نابخشوده هستی
آه
s2Eem19
رنج بردن بیشتر از مردن جرات می خواهد !!!
رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟
بعضی عشقا شبیه حضرت آدمن. فقط خاصیتشون اینه که اولینه
بعضی عشقا شبیه حضرت نوحن. فقط از ترس طوفان طرفه تو میان
بعضی عشقا مثل حضرت ابراهیمن. باید توش همه چیت رو قربانی کنی
بعضی عشقا مثل حضرت موسان.یه خورده که دور بشی جات رو یه گوساله پر میکنه
بعضی عشقا مثل حضرت مسیحن. آخرش آدم رو به صلیب می کشن
آپ کردم و منتظرتم.
سلام
با مطلبی در حوزه مطالعات فرهنگی با عنوان" تاویل ماشین نوشته ها" به روزم
از نظرت بهره میبرم و دیالوگ ایجاد میشود
ادم احساس می کنه تمام سلول های بدنش متبلور شدهاند بین حس دیروز که دلم می خواست خودمو بکشم و امروز که بز از حسی ادبی شدم با این وبلاگ ها ی گل
خوشحالم که دیروز نمردم
بیش من بیاین من عاشق متفکریو نویسنده ها هستم
که اگر نباشن دنیا هیچ ندارد
سلام
برداشتهای خوبی از زندگی برای خودت ساخته ای و مثالهای بسیار قشنگی را آورده ای البته این کار از کسی که خودش را نویسنده معرفی میکند چیزی در حد انتظار دوست داشتن شکلات از طرف یک بچه است
ولی قبول کن که آن آدم باستانی که گفتی به شرطی آن قاشق را به گردنش می آویزد که فقط یکی یا تعداد محدودی از آن را سراغ داشته باشد جدای اینکه آیا واقعا از آن چیز یکی وجود دارد یا نه؟
در رابطه با پیچ و مهره هم قضیه به همین نحو است حتی اگر آن آدم فضایی تا به حال پیچ ندیده باشد در مرتبه اول ممکن است اتفاقات ترسیمی تو را دنبال کند ولی مطمئنا فردا صبح دیگر با آن صحبت نخواهد کرد مگر اینکه از آن برای خودش یک هویت دیگری ساخته باشد
حالا در باره شازه خانم هم شاید اینطور باشد چون من آن را نخوانده ام نمی توانم به یقین در باره اش نظر بدهم
ولی به طور کلی دیدگاهتان برایم جالب بود لااقل اینکه خودتان فکر می کنید و مانند افراد این دوره زمانه که بیشتر سعی می کنند فکرهای آماده دیگران را همینجور بگیرندو به نام خودشان بی هیچ تغییری به این و آن بگویند نیستید و این یعنی خیلی عالی یعنی بیست
بر خلاف چیزهایی که گفتم من خودم به شخصه با شما موافقم و دوست دارم یک اتفاق تاثیر گذار مسیر فکری مرا جهت بدهد
شاید همین الان هم این اتفاق افتاده باشد !!!
خوشحال می شوم مرا راهنمایی کنید همانطور که گفتم می دانم که حرفایی که می زنید مال خودتان است و نظرات فوروارد شده دیگران نیست
این روزها اینگونه ام ببین
دستم چه می کند انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشد گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
ای دوست...
این روزها با هر که دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است.......
سلام . داستان جدیدم و آپ کردم ! یه کار سورئالیستیه که نو آوری های جدید رو تو خودش داره ! خوش حال می شم بخونید و نظر بدین !!!
چه شیرین