اینایی که میگم هستی !
همه شون دقیقن همون مشنگایی هستن که تو سینما به چیزایی که اصلا خنده دار نیست اما هر هر بهش می خندن.
به خدا قسم اگر نوازنده ی پیانو بودم یا هنرپیشه ی سینما و این مشنگا فکر می کردن من خیلی محشرم حالم به هم می خورد. حتا دلم نمی خواست برام دست بزنن.مردم همیشه واسه چیزا و آدمای عوضی دست می زنن. اگه من نوازنده ی پیانو بودم توی گنجه پیانو می زدم نه واسه اینا .
بعضی ها رفتاری متواضعانه هم تحویل آدم می دن ولی خیلی ریاکارن. چون خودشون هم نمی دونن چی می زنن و چی می نویسن و چی می خونن.اما تو این ماجرا من اون مشنگایی هم که تشویق می کنن و دست می زنن مقصر می دونم. اگر بهشون فرصت بدی همه رو خراب می کنن . اما من اجازه نمی دم کسی با قلمم و ادبیاتم اینکارو بکنه .توصیه می کنم اگر وقت دارین ناتور دشت سلینجرو اگرم خوندین یه بار دیگه مرور کنین.
مرحبا سارا مویدی گرامی.این بیچارگان به بیچارگی ما دامن زدن و نمی فهمن.مایه دق ماشدن
سلام سارا. خونه عوض کردی. تبریک. روحیه هم عوض کردی؟
به منم سری بزن
چی شده دختر؟ نبینم اینقده دلت بگیره..........همیشه یادت باشه که دنیا پره از ادمهای عوضی که اندازه فکرشون به قده دیواره خونشون هم نمیرسه...تو باید راه خودتو ادامه بدی....راستی از متن فرانست خیلی خوشم اومد...خیلی برام آشنا بود فکر کنم یکی از خواننده های فرانسه هم خونده باشه.به من سرکی بزن خوشحال میشم
موافقم !
همه چی و همه جا سیاه
زیر چتر آبی تو...........
چه وبلاگ پر محتوا و زیبایی. من هم ناتور دشت رو خوندم .خیلی داستان جالب و تکون دهنده ایه اما کمی افسردگی میاره .برا من که اینطور بود ولی خیلی چیازم ازش درس گرفتم .اینکه به سادگی همه چیو نپذیرم و تحسین نکنم
مطالب به یادماندنیتان را خواندم.دستتان درد نکند بانو
بسیار قشنگ بود مخصوصا در مورد داستان.به یه بدهکارم سری بزنید ولی واسش دست نزنید.
سلام سارا جونم. ایمیلت رسید . حیف نوشتار چرا بلاک شد؟!!!! اینجا هم بدک نیست ولی فضای اونجا خودمونی تر بود .سعی کن دوباره راش بندازی . منم وبلاگم رو تغییر دادم. من با سیب سیاه به روزم
نثرت گیرایی داره...این خیلی خوبه
مشنگایی که دست می زنن خیلی اوقات حق دارن...اونا هنر رو با ساده بینیشون درک می کنن...هنر خوب هنریه که برای همه جور طرز فکر قابل هضم باشه...آدم ساده و سطحی رو فقط از لحاظ زیبا شناسی تحریک می کنه و آدم اهل تفکر رو هم از لحاظ زیبا شناسی و هم مفهوم نهفته در هنر...حالا اگه فهمیدی که من چی گفتم به خودم هم بگو(-:
این مشنگا زیادن. بهشون اهمیت نده .
بارانت
راستی سارا جون ادرست رو به سگ متفکر هم دادم.(:
خلقت سگی مثل خودم.خونه جدید مبارکه
لینکتون میکنم
سلام
قابل نداشت
راستی ۱ سوال؟ سر چی اینقدر عصبانی هستید؟برام جالبه بدونم
همه ی زخم ها ارتفاع دارند. هر زخمی به اندازه ی عمقش و عمقش به اندازه ی حربه اش. می شود خون تازه ای را درون زخم کهنه ای کرد و دوباره آنرا زنده ساخت. حال شاید برای رد شدن از دیوار باید دیواری ساخت و برای رد شدن از رودخانه دریایی دیگر...
سلام
ممنون که به وبلاگ من سر زدی .
راستشو بخوای ترسیدم ازت تعریف کنم . D:
اما چرا اینقدر دیر به دیر آپ میکنی . یادمه دفعه قبل که برات کامنت گذاشتم چند ماه پیش بود .
در مورد وبلاگم هم باید بگم که باهات موافقم ؛ بعضی مواقع بهترین آرزو میتونه مرگ باشه . با تمام گنگیهاش و هراسهاش ؛
برات آرزوی موفقیت میکنم .
شاد باشی
یادی از داستان آخر صادق هدایت
زنده به گور....
قضیه چیه بوده؟
مرسی
جالب بود