چند سین جیم از تو که نویسنده ای!
س- چگونه نویسنده شدی؟
ج : همه چیز رو جور دیگه ای می دیدم !
س- چطوری نویسنده شدی؟
ج: یه مداد اضافی توی سطل آشغال پیدا کردم !
س- چرا نویسنده شدی؟
ج: می خواستم با این مداد اضافی اون چیزایی که می دیدم رو بکشم و به مامانم نشون بدم !
سلام سارام. وبلاگ زیبا و پرمعنایی داری . راستش به نظرت منم شامل این سوالات می شم؟
بارانت
سلام . خوشحالم که مینویسی . راه خوبی رو پیش گرفتی .
خوشحال میشم باز هم ببینم وبت آپدیته و من هی بیام بخونم مطالبت رو ... سری بهم بزن که خوشحالم میکنی . یه سرباز بیچاره ی تنهای بی کسه غمگین رو !
سلام سارا جان
جوابهای زیادی برا سؤالت هست
برا هر کس یه جور پیش میاد
موفق باشی
راستی الان تو وبلاگ داستان نظر دادی دیدی چی نوشته
؟
salam sarajonam
khoobi azizam
malome ke neveshtehao mikhonam
mano bebakhsh ke be fonte english mitaipam
سلام
ممنون که سر زدی
درسته قبول دارم که حرفهای ردو بدل شده زیاده
ولی راجع به پست آخر
داستان راجع به کسیه که واقعا نمیدونه چی میگه
یه نگاه بکنی اطرافت همچین آدمهایی رو میبینی
که هیچ چیزی نمیشه از حرفاشون گرفت
ممنون که خوندی و نظر دادی
امیدوارم دوباره ببینمت
موفق باشی
وبلاگ خوبی دارید.به امید روزهای پربارتر