Red Pen

Literature

Red Pen

Literature

من مدیون آنتوان هستم

از هفته نامه پیغام با من تماس گرفتند و خواستند که بگویم اولین کتابی که خواندم و تحت تاثیر آن قرار گرفتم چیست؟  و من  نظرم را اینطور دادم که : اینکه چگونه وارد دنیای خواندن و نوشتن شدم َ خودم هم نمی دانم . همه ی آدم ها روزی راهی را برای خواندن پیدا می کنند. بعضی ها خیلی اتفاقی و بعضی ها نه !

اما من روی اتفاقی بودنش را بیشتر می پسندم. چرا که همیشه در خاطرت می ماند و انتخابی که اتفاق می افتد و ارتباطی که روی می دهد بی نظیرترین واقعه ی زندگی ست. بخصوص وقتی تصمیم بگیری که نویسنده بشوی. هرچقدر سن و سالت کم باشد تو با اثری که با آن مواجه می شوی بی واسطه تر ارتباط می گیری و این بی واسطه بودن درک ذاتی و حقیقی در تو بوجود می آورد که تا هستی آن هم هست .

مثل انتخاب یک چیز زیبا و لذت بخش. شما تصور یک انسان باستانی را وقتی با یک قاشق غذاخوری برخورد می کند را می توانید درک کنید؟

این قاشق فلزی بی اهمیت شما برای انسان باستانی حکم یک معجزه و یک چیز خارق العاده دارد و حتما آن را هرجا که برود به گردنش خواهد آویخت و یا تصور شما با یک آدمی که از کره ی دور افتاده ای به زمین می آید و با یک پیچ و مهره ی دور ریز مواجه می شود بسیار فاصله دارد.او پیچ و مهره را برمی دارد در دست هایش می فشارد و به برق خیره کننده اش نگاه می کند و هر شب زیر بالشش می گذارد و صبح که می شود با آن حرف می زند و یا این انسان از کره ی دیگر آمده با کمال میل می پذیرد که یک مار نیشش را در تنش فرو کند تا بتواند به هفت آسمانش بپیوندد و حتی قبول می کند یک روباه روباه است و بس. و مثل همه ی آدم های جهان و موجودات خزنده و رونده!

و من می دانم و همیشه به این اعتقاد دارم که شازده کوچولوی آنتوان دو سنت اگزوپری چیزی بیشتر از یک داستان است.چراکه سال ها با آن ور رفته ام. زندگی کرده ام و عمیقن فلسفه ی زندگی خود را از آن گرفتم که آنچه را برای دوست داشتن و پذیرفتن انتخاب می کنم شاید بی اهمیت ترین و خلاصه ترین معنای این زمین باشد و من این را مدیون آنتوان هستم.